باید بگم خوندن این کتاب در دوران کرونا باعث شد به یاد بیارم چقدر عاشق سفرم و چقدر دلم برای زندگی نرمال تنگ شده! کتاب یک سفرنامه خستهکننده با کلی اطلاعات تاریخی و توریستی نیست و در واقع شرح حالیه که برای نویسنده اتفاق افتاده.
مراکش سرزمینی زیبا با خوراکهای دلچسب و مردم خون گرمه و خط به خط کتاب باعث میشه روحتون به پرواز دربیاد و هوای سفر به سرش بزنه!
اگر شما هم مثل من تو دایره تکرار زندگی روزمره کرونا اسیر شدید و همه چیز رو دارید فراموش میکنید؛ این کتاب میتونن تلنگر خوبی باشه براتون!
به زودی میخوام سفرنامه مارک و پلو رو از همین نویسنده شروع کنم امیدوارم همین قدر جذاب باشه.
شاید اگر هر زمان دیگهای مشغول خوندن این کتاب بودم انقدر سیر وقایع و جملات برام ملموس و عینی نبود اما حالا ما در آستانه یک انقلاب و با اعتصابات و فراخوانها توی کشور خودمون سر و کار داریم و همین باعث میشد با تک تک قهرمانای کتاب احساس نزدیکی کنم.
باورش سخته اما بین ایران در ۲۰۲۲ و گواتمالای قرن ۱۹ شباهتای زیادی هست. دیکتاتورها آدم رو سورپرایز نمیکنن. همونطور که پلنگ گواتمالا الگوی رفتاریش کاملا تکراری بود.
اما در مورد نثر کتاب. چشم انتظار پارت سوم سه گانه این نویسنده است هرچند شما لازم نیست حتما قبلیا رو خونده باشید تا متوجه این داستان بشید. کتاب توصیفات زیادی داره که خوشایند نیستن. هر چند ممکنه خسته کننده باشه این همه توصیف اما به خوبی شما رو موقعیت فقر و گرمای داستان قرار میده.
داستان عاشقانهای که در دل مبارزات شکل میگیره خیلی شیرینه. وسطای کتاب یک مقدار افت داستان داریم اما در نهایت قسمتای پایانی دوباره نفسگیر میشه.
این کتاب ۷۰۰ صفحه ای پیشنهاد خوبی برای مطالعه این روزاست. از دستش ندید.
میشه گفت همه نکات رو دوستان به خوبی بهش پرداختن. فقط یک چیزی رو متوجه نشدم. نسترن خانوم کی بود؟ نماد چی بود؟ حضورش توی داستان چه به عنوان پیرزن همسایه، چه زن پیر و زن جوان توی قطار، اینا همه چی بود؟
کتابی به شدت خوشخوان و روان!
شما با تک تک شخصیتهای کتاب احساس همدلی میکنید، درکشون میکنید و در نهایت از دستشون ناامید و عصبانی میشید.
اونایی که موندن ایران لزوما خوشحال نیستن و اونایی که رفتن لزوما موفق نمیشن. انگار سرنوشت ایرانیا رو با این سوال نوشتن که بمونن یا برن؟ ای کاش که وطن جای موندن بود.
خوندنش وقت زیادی نمیگیره حتما براش زمان بذارید!
هر چند هنوز موفق نشدم این چند صفحه پایانی رو بخونم و کتاب رو به پایان برسونم اما تا اینجا کتاب یک ایده اولیه خوب داشته. همین و بس.
شخصیت اصلی کاوه نمازی در افکار خود مونولگوار پرخاشگر و بددهن هست. از حزب و جناح خاصی طرفداری نمی کند و از همه چیز شاکی است بدون آن که نویسنده به ما نشان دهد علت این بیقراری و نفرت کاوه چیست؟
از ابتدای کتاب تا الان مدام از خودم میپرسم وجود این همه شخصیت تاریخی و اشاره به این همه فرد و مکان واقعا لازم بوده وقتی هیچکدوم نقش موثری ایفا نمیکنند و تاثیری در روند داستان ندارن؟
برای مثال فاروق پسر ایراندخت و نوه احمد شاه قاجار حضورش در سراسر داستان بیمعنا و بیاهمیته ولی بخش زیادی از کتاب رو به خودش اختصاص داده.
کتاب هیچ روند جدیدی رو برای تاریخ تصور نمیکنه و از طرفی هیچ داستان عاشقانه جالبی هم تحویلمون نمیده.
بدترین نکتهاش اما روایت از دید کاوه است. شخصیتی بیقرار و همیشه شاکی که به زمین و زمان بد میگه و واقعا قابل تحمل نیست.
فکر نمیکنم چیز خاصی در بخش پایانی در انتظارم باشه اما چارهای نیست باید تموم کرد.
دوستش داشتم اما نه کاملا.
به نظرم در مورد ادبیات افغانستان کتابهای بهتری هم داریم. این کتاب مجموعهای از روایتهایی بود از زبان زنانی که به طریقی سرنوشتشان با خون و جنگ افغانستان پیوند خورده. روایتهای نیمه اول کتاب مخصوصا روایت محبوبه و شوهرش به نظرم خیلی خوب بودن اما از نیمه دوم کتاب، داستان فقط پر از جملات قشنگ بو.د. مثل فکرهای داخل سر نویسنده.
پیشنهاد میکنم حتما یکبار بخونیدش.
اگر فرصت خوندنش رو نداشتید، پیشنهاد من اپیزود پهلوان اکبر میمیرد از پادکست الف با موسیقی متن عالی هست که براش انتخاب کردن.
داستان خیلی کند پیش میره ولی خب پایانش واقعا غافلگیرکننده بود. توصیفات دقیق از گیاهان، خونه و خاطراتی که از گذشته به یاد داشت واقعا جزئی و تحسین برانگیز بودن. انتخاب عناوین هر فصل رو هم واقعا دوست داشتم. به عنوان اولین کار نویسنده قابل قبوله.
Merged review:
داستان خیلی کند پیش میره ولی خب پایانش واقعا غافلگیرکننده بود. توصیفات دقیق از گیاهان، خونه و خاطراتی که از گذشته به یاد داشت واقعا جزئی و تحسین برانگیز بودن. انتخاب عناوین هر فصل رو هم واقعا دوست داشتم. به عنوان اولین کار نویسنده قابل قبوله.
من همه چیز رو راجع به این کتاب دوست داشتم. موضوعش، چرخش راوی، فلش بکها و خلاصه همه چی.
قیاس این کتاب با شازده احتجاب اشتباهه چون با اینکه هر دو در یک سبک روایی نوشته شدن ولی تفاوتهای بینشون خیلی زیاده. پس با دیدی که به اون داشتید نرید سراغ دکتر نون.
Merged review:
من همه چیز رو راجع به این کتاب دوست داشتم. موضوعش، چرخش راوی، فلش بکها و خلاصه همه چی.
قیاس این کتاب با شازده احتجاب اشتباهه چون با اینکه هر دو در یک سبک روایی نوشته شدن ولی تفاوتهای بینشون خیلی زیاده. پس با دیدی که به اون داشتید نرید سراغ دکتر نون.
نویسنده واقعا برتری خاصی در نمایشنامهنویسی داره. همه کارهاش آدم رو متحیر میکنن. پیشنهاد میکنم از دستش ندید.
نمیدونم چرا همه بد گفته بودن از کتاب ولی به نظر من کتاب خوبی بود. ایده اولیه جالبی داشت. توصیف شخصیتها خوب بود و سیر تحول حوادث هر چند یکم عجولانه بود اما در حد یک داستان نسبتا کوتاه معقول حساب میشد.
در مورد پایانش هم غیرمنتظره بودنش نه برای اینکه نویسنده از قصد بخواد به ارزش کتاب اضافه کنه بلکه به نظر میرسه این شخصیت فشار زیادی رو برای مثبت موندن تحمل کرده و حالا ماموریتش تموم شده اینطور نوشته.
یه کارتون فرانسوی هم از روش ساخته شده اما پیشنهاد من اینکه اول کتاب رو بخونید بعد اونو ببینید.
کتاب قشنگی بود در کل. اینکه زیر و روی یه رابطه سمی عاشقانه رو از زیان سوم شخص نشون میداد باعث میشد خیلی از ماها که گرفتارشیم هم به فکر فرو بریم.
تنها ایرادی که میتونم از کتاب بگیرم این بود که دیالوگهای سیاسی، اجتماعی و هنریش خیلی طولانی بود و ممکنه حوصله بعضیا رو سر ببره.
پیشنهاد میکنم حتما اگر فرصت داشتید کتاب رو بخونید.
بعد از مدتها بالاخره یه کتابی خوندم که برای یه لحظه هم نتونستم بذارمش زمین! باید بگم نویسنده این کتاب واقعا نابغهست.اینکه چطوری قصه آدمها رو با عواطف و آرزوهاشون در برشهای مختلفی از تاریخ برامون روایت میکنه، چطوری هم از جنگ و انقلاب و کمونیست و شوروی میگه هم از صلاحالدین ایوبی و یحیای پیامبر به قدری عالی و کامله که شما رو تا آخرین صفحه کنجکاو و مبهوت نگه میداره.
نویسنده در تمام لحظات حساس تاکید میکنه که تاریخ پر است از و اینجوری بهمون میفهمونه همه زندگی بشر همین بوده!
اگر از سبک نوشتن عباس معروفی خوشتون بیاد، این کتاب هم به دلتون میشینه.
با عشق و علاقه میرم سراغ کتابای دیگش و به شما هم پیشنهاد میکنم که این کتاب رو از دست ندید.
چیزی که تو این کتاب خیلی خیلی بارز بود به جز غصه نوشا، غصه این مردم بود که همیشه بدبختی و بی پناهی رو به دوش کشیدن. نوشا، ایران و ما هممون فرزندان درد و رنج و غمیم. هممون عاقبتمون سال بلواست!
Merged review:
چیزی که تو این کتاب خیلی خیلی بارز بود به جز غصه نوشا، غصه این مردم بود که همیشه بدبختی و بی پناهی رو به دوش کشیدن. نوشا، ایران و ما هممون فرزندان درد و رنج و غمیم. هممون عاقبتمون سال بلواست!
این کتاب واقعا شاهکار زمانهست. من غصه تک تک شخصیت های داستان رو خوردم، از دست پدر و ایاز پاسبان و اورهان عصبی شدم، عاشق ایدین شدم و از همه بیشتر غصه مادرشون رو خوردم. زمان کتاب، فضاسازی، شخصیت ها و توصیف های دقیق از مکان ها، تغییر راوی ها همگی انقدر عالی انجام شده بود که فکر نمیکنم حالا حالاها از جوش بیرون بیام. از آقای معروفی پیکر فرهاد رو هم خوندم و اونم پیشنهاد میکنم.
!حق واقعی این کتاب ۱ ستاره و نیم است چرا که تنها در چند خطی حیرت انگیز بود. بقیه کتاب سراسر اسامی کوچه بازاری بود که پشت هم ردیف شده بود
داستان از زبان یک پسر بچه در دهه هفتاد محله فلاح روایت میشه. جایی که ظاهرا پر از لات و لوط و جنگ و دعوا و قمه کشی و حرف مردم و خیابون بستنه. در ابتدای داستان سرهنگ لوطی منش و جدیدی که به محله اومده حال یکی از بچه محلها رو بدجور میگیره. حالا ما با این پسر بچه روای همراه میشیم تا ببینیم جعفر چرا و چطوری چه بلایی سر سرهنگ جدیده میاره.
وقتی که کتاب تموم شد مدام با خودم گفم هدف نویسنده از نوشتن این داستان چی بود. نکه همه کتابا باید یه چیزی به ما یاد بدن اما حداقل توی کتابی که هر فلش اسم هزار نفر از همسایه ها ردیف میشه باید حداقل میفهمیدیم درد این جعفر چیه و چرا همچین میکنه اما نه! هیچ شخصیت پردازی توی کتاب اتفاق نیوفتاده بود. انگار داریم اسم یه مشت سایه رو میخونیم پشت هم.
حتی نمیتونم بهتون بگم واسه یه بار خوندن خوبه.
رابطه من و این کتاب مبتنی بر دو سویه عشق و نفرت بود. درون مایه داستان، شخصیتها و سیر وقایع جالب و جادویی بود اما توصیفات بیش از حد فضا و مکان واقعا خواننده رو دلزده می کرد. از بخش سوم به بعد وقتی ما رو بیشتر با گذشته قهرمانها آشنا میکنه داستان قشنگتر و ملموستر میشه.
اینکه در نهایت انقلاب فرزندان خودش رو میبلعه درسیه که روزگار به این قهرمانها میده. و خوب همش هم سراسر غم و ناامیدی نیست. شما به چشم خودتون میبینید خانواده غبار گرفته ادریسیها که حداقل چهل ساله به یه شیوه زندگی میکنند چطور بعد از همجواری با آدمای متفاوت منعطفانه شروع به تغییر میکنند.
با اندک دانشی از ادبیات داستانی معاصر حتما بخونیدش.
پیوند خوابها، خاطرات و واقعیتها به مکانی مثل زاینده رود و منتهی شدن به تالاب گاوخونی از این کتاب با وجود حجم کمش یک شاهکار ساخته. شخصیت اصلی داستان یک جایی در کودکیش با حضور پررنگ پدرش و زانینده رود گیر کرده. حالا نه پدرش هست و نه زاینده رود همون زاینده رود سابقه. توی خوابش همه چیز در حال غرق شدنه و توی واقعیت زمان معنای خودش رو از دست داده و آخر سر زاینده روی سر از لاله زار تهران درمیاره!
داستان یک لایه عمیقتر از موضوعات روانشناسی داره و اینکه ناخودآگاه افراد چقدر قدرتمنده. بازی با عناصر مکانی و پیوند میان اینا خیلی استادانه انجام شده.
پیشنهادم اینکه اگر خواننده مبتدی ادبیات داستانی هستید سراغش نرید فعلا و اگر هم خوندینش حتما بعد از چند سال دوباره بخونیدش با دید جدید.