Ratings1
Average rating4
The writings of Martin Heidegger are fundamental to any understanding of contemporary philosophic problems and movements. Heidegger is considered the most original and profound philosopher of our age. He addresses himself to the contemporary world, attempting to interpret it and telling us what our place in the world is. He calls for a new awareness of freedom and he searches for the uniqueness of the human reality. Heidegger speaks of a new humanism; his philosophy is a fundamental re-evaluation of the relation of man to the world.
Reviews with the most likes.
در دادنِ چهار یا پنج ستاره مردد بودم اما دست آخر نوعی کمالگرایی بر من غلبه کرد ؛ دیدم که هایدگر در این یکی رسالهی موجزش، آنچه را باید میگوید اما شاید نه آنچنان که شاید.شاید انتظارِ پایانبندیِ دراماتیکتری را از او داشتم.
جایی از رساله او از ژید نقل قول میآورد که با احساساتِ خوب ادبیاتِ بد تولید میشود و در ادامه این اتّکا به احساسات را به طریق اولیٰ برای فلسفه نیز مذموم میشمارد؛ هنر رساله آن است که در سیر مفهومیاش( دو کلمهای که ذیل فلسفهی هایدگر باید به دقت در کنار هم به کار گرفته شوند یا شاید اصلن بهتر باشد لااقل با هم به کار گرفته نشوند!) یا به بیانِ صحیحتر در روایتِ دراماتیکش، چنان آکرباتبازی میکند که ما را شاهد آن میسازد که فلسفیدن، اتفاقن از جنس pathos- البته در معنای اصیلِ یونانیِ کلمه- است که معنایش البته شور و احساسات نیست، بلکه معانیای از قبیلِ تاب آوردن و متحمل شدن را میرساند و هایدگر این خطر را به جان میخرد که خودْ آن را با اصطلاحاتِ«کوک کردن» و «حال و هوا یافتن» عرضه بدارد.
در این رساله «پرسش فلسفه چیست؟» « جواب درستی» پیدا نمیکند، بلکه از جایی ما به آرخه پرتاب میشویم ؛ آنجا که معنایش آغاز است اما آغازی یونانی! به این معنا که آغاز است اما نه آغازی که تمام بشود؛ بلکه فلسفه در آن آغاز، آغاز شده و البته بدون آن آغاز ادامه نمی یابد؛ آن آغاز کجاست؟ آن آغاز «حیرت» است. تمام کارِ فلسفیدن آن است که با چنین آغازی، نه آنکه به پرسش «فلسفه چیست؟» «جواب» بدهد، بلکه ما را مهیّای حال و هوای اتصالی میکند که در آن به ندای هستیِ هستنده پاسخ بگوییم. این ندا در جایی بهتر از زبان شنیده نمیشود؛ چه « زبان، خانهی هستی است» و اندیشیدن -که مقدم بر فلسفه، در معنای یونانیِ کلمه، است- همشانه با آفرینشِ شاعرانه در خدمت زبانند و این نسبت اتفاقن بالعکس نیست.
حالا که فکرش را میکنم دادن پنج ستاره هم احتمالن منافاتی با کمالگرایی نداشت، اما راستش درپایانِ رساله، با خواندن نقل قولِ هایدگر از ارسطو که «هستندهی هستان» (seiend-sein) در چهرههای گوناگونی ظاهر میشود، در حال و هوای دادن پنج ستاره قرار نگرفتم!