Ratings1
Average rating4
درخشندگیِ کارِ کوفمن از آنجا میآید که مقهور استعاره به منزلهی «ایدهای برین»، یک اصل برتر ، مفهومی محوری برای اندیشهی نیچه و کلیدی برای گشودن آن و حتی کشفِ اعظمی ذوقمرگکننده، نمیشود؛ او _ چنانکه شخصیّت نیچه_ با استعاره استعاری روبرو میشود.
کوفمن در اینجا با خوانش هایدگری از نیچه به مثابهی « آخرین متافیزیسین» هیچ همدلی ندارد و با اینحال نیچهی تسخرزنِ رازآمیزِ ضدّ رازورزیِ او ، همان مجنونی که روز روشن چراغ به دست میگیرد و به دنبال آنانی با «گوشِ سوّم» میگردد، در این « شور فاصله» برای آفرینشی تخریبگونه، در رو کردنِ دست «مفهوم» به مثابهی تراکمی از استعارههای فراموش شده، نشو و نما در هوای تازه را طلب میکند؛ اگرچه خودش نسیمی باشد که مدتی است وزیدن گرفته است.