Ratings1
Average rating1
هر چند هنوز موفق نشدم این چند صفحه پایانی رو بخونم و کتاب رو به پایان برسونم اما تا اینجا کتاب یک ایده اولیه خوب داشته. همین و بس.
شخصیت اصلی کاوه نمازی در افکار خود مونولگوار پرخاشگر و بددهن هست. از حزب و جناح خاصی طرفداری نمی کند و از همه چیز شاکی است بدون آن که نویسنده به ما نشان دهد علت این بیقراری و نفرت کاوه چیست؟
از ابتدای کتاب تا الان مدام از خودم میپرسم وجود این همه شخصیت تاریخی و اشاره به این همه فرد و مکان واقعا لازم بوده وقتی هیچکدوم نقش موثری ایفا نمیکنند و تاثیری در روند داستان ندارن؟
برای مثال فاروق پسر ایراندخت و نوه احمد شاه قاجار حضورش در سراسر داستان بیمعنا و بیاهمیته ولی بخش زیادی از کتاب رو به خودش اختصاص داده.
کتاب هیچ روند جدیدی رو برای تاریخ تصور نمیکنه و از طرفی هیچ داستان عاشقانه جالبی هم تحویلمون نمیده.
بدترین نکتهاش اما روایت از دید کاوه است. شخصیتی بیقرار و همیشه شاکی که به زمین و زمان بد میگه و واقعا قابل تحمل نیست.
فکر نمیکنم چیز خاصی در بخش پایانی در انتظارم باشه اما چارهای نیست باید تموم کرد.