Ratings1
Average rating3
تمایزی که هوسرل میانِ علمِ فلسفی - علمی که به پدیدهشناسیِ ادراکِ ماهیات میپردازد و قلمروی پژوهشش بیپایان است- ، علم طبیعی( که شامل دیدگاههای طبیعتگرایانه و پوزیتیویستی در خودِ فلسفه نیز میشود)، تاریخیگرایی در فلسفه و چیزی که آن را فلسفهی جهانبینی میخواند، برقرار میکند، با وارد شدن به مصادیق قابل بحث خواهد بود، اما صرف از کار درآمدن این تمایز از سوی کسی چون هوسرل، گام بزرگی برای نشان دادن این موضوع است که با وجودِ گسترش بیحد و حصرِ هر یک از این قلمروها و غلبه یافتنِ هر کدام در دورهی مدرن، هیچکدام توان آن را ندارند تا فلسفه بماهو فلسفه را در خود مستحیل سازند و چه بسا که با پیشرفت و بلوغ هر یک از این قلمروها، عرصه برای آنکه فلسفه بتواند روشنتر از گذشته بر تمایز ماهویِ خود صحّه گذارد، فراختر بشود.