69 Books
See allانگار تمام کتاب در مورد عشقه؛ عشق به ماری و عشق به «باورها». عشقی که حقیقت نداره و توی ذهن یه دلقک اتفاق افتاده.
و تو هرگز در طول این روایت نمیخندی در حالی که هانسِ دلقک بارها مردم رو میخندونه.
و اون میدونه که چگونه نذاره که ماری بره ولی نمیخواد یا نمیتونه.
و اون میدونه که چطور دلقک ثروتمندی بشه ولی نمیخواد یا نمیتونه.
و اون میدونه که چطور دیگران رو جذب کنه ولی نمیخواد یا نمیتونه.
و اون میدونه ولی نمیخواد یا نمیتونه.
این که داستان شمس را از نگاه و زبان شخصیتهای مختلف داستان روایت میکند را خیلی پسندیدم ولی نمیدانم چرا روایتگر داستان مدرن، مثل داستان شمس ، شخصیتها نیستند بلکه راوی قصه، سوم شخص است! باید اضافه کنم که اون بخش از کتاب که به شمس تبریزی پرداخته برای من بسیار جذاب بود و بر عکس بخشی از کتاب که داستان امروزی یا همان زندگی اللا و عزیز رو روایت میکرد به هیچ وجه برای من جذاب نبود و قصهپردازی ضعیفی داشت. هرگز برای فهمیدن قصهٔ آنها کنجکاو نشدم.
خب این قصه هم تموم شد. به نظرم این قصه همه چیز تمومه. داستان کشش خیلی خوبی داره، پر از مفهوم هست که میشه ساعتها بهش اندیشید. نویسندهش واقعاً یه نویسنده ست.
اینکه آدمها اسم ندارند یا اینکه زمان گم میشه رو خیلی دوست دارم.
کتاب هشت تا داستان کوتاه داشت که من فقط سه تای اون رو دوست داشتم. به نظرم داستانهای «قلوهسنگی که هر روز جا به جا میشود»، «دیدن دختر صد در صد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل» و «مرد یخی» جذاب بودند.
ولی عجیب اینجا ست که احساس میکنم بعضی از این داستانها رو من نوشتم. دارم به خودم میگم عجب داستانی شد. دمم گرم.