کتاب داستان و بیان نوجوانانه و تینیجری دارد و من سیر اتفاقات داستان کمی برام بیمعنی بود و درست دلیل تصمیمات شخصیتهای داستان رو درک نکردم؛ اما اصل ماجرا که در مورد اختلال وسواس فکری است رو به شدت پسندیدم، چون خودم هم تجربه این مشکل فکری رو داشته و دارم به نظرم، جان گرین افتادن توی این چاله بیانتها و شرایط ذهن و نوع تفکر فرد رو در این موقعیت کاملا مناسب به نمایش گذاشته.
بسیار لذت بردم...فضای داستانی نوآورانه و پخته، اشارات سیاسی محکم و بدون حاشیه و تراژدی عمیق و واقعی...
تو چون دستهای من، چون اندیشههای سوگوار این روزهای تلخ و چون تمام یادها از من جدا نخواهی شد.
هلیا، به من بازگرد.
و مرا در محبس بازوانت نگهدار.
و به اسارت زنجیرهای انگشتانت درآور
که اسارت در میان بازوان تو چه شیرین است.
سپر باش میان من و دنیا
که دنیا در تو تجلّی خواهد کرد.
بر من ببند چون سدّی عظیم
که در سایه تو من دریاچهیی نخواهمبود..
کتاب عجیب و لذتبخشی بود، با خیلی از جملاتش به فکر فرورفتم و با بعضیهاش بغض کردم و از همش لذت بردم. سرشار از حس تنهایی، بیاعتمادی، جنون و با پایانی تاثیرگذار.
Merged review:
کتاب عجیب و لذتبخشی بود، با خیلی از جملاتش به فکر فرورفتم و با بعضیهاش بغض کردم و از همش لذت بردم. سرشار از حس تنهایی، بیاعتمادی، جنون و با پایانی تاثیرگذار.
۵ سال پیش توی یکی از سخنرانیهای استاد الهی قمشهای با این کتاب آشنا شدم و خواستم که بخونمش. همون زمانها خریدم و یک ۵۰ صفحهای خوندم ولی زود فهمیدم اون زمان موقع خوندنش نبود و آماده نبودم براش. از اول میدونستم قراره از این کتاب خوشم بیاد، نگاه خاص و خالصی که به زندگی داره و چنان شکوهی که به عوامل عادی روزمره به درستی میبخشه برام هیجان انگیز بود. این ۱۰ ماه گذشته که با این کتاب خرد خرد درگیر بودم خیلی ازش یاد گرفتم. شاید تا الان زیر جملههای کتابی رو به این تعداد خط نکشیده بودم. شباهت دغدغههای یک انسان قرن ۱۹امی با دغدغههای خودم و باقی انسانهای ۲ قرن بعدش خیلی جذاب بود. امیدوارم بعدا فرصت بشه برگردم و با دیدی جدید دوباره بخونمش.