Ratings1
Average rating5
اسم کتاب، و روایت جناب نادر خلیلی از ماجراجوییشان گرمای عجیبی داشت؛ به دلم نشست. خواندن بین خطوط دربارهی رشد معنوی و فکری ایشان جالب بود. نادر خلیلی در انتهای کتاب بیشتر اهل “توکل”ه و نگاه پر امیدتری به خدا داره. نادر خلیلی در انتهای کتاب یاد گرفته که سادهتر فکر کنه، و راحتتر عمل. میدانه هر جایی که هست، حتما راهی هست.
روایتش از مشاهداتش از طبس و آوارهای پس از زلزله، و مردمان پس از زلزله خیره کننده است. خواندن دربارهی اتفاقات انقلاب ۵۷ هم از منظر یک شهروند که جهتگیری سیاسی نداشت بی لذت نبود.
از آن کتابهاست که با خودم میگم کاش زودتر مطالعهاش میکردم؛ خیلی زودتر. تنها مسابقه دادن شمعیه که این روزها فکر و دلم رو مشغول کرده.