Ratings1
Average rating3
این ارائههای لویناس به شکل مجموعهسخنرانیهایی موجز، خصلتی مضمون در تحلیلهای «اگزیستانسیالِ» او را آشکار میسازند؛ قسمی بیقیدی و دستگشودگی و آزادیِ عملِ برآمده از آن که دقیقن معلوم نیست چگونه و از کجا به او اعطا شده و خود را به صعبترین شکل در امکان سبقت گرفتنِ موجود بر وجودش نشان میدهد؛ جایی که او میتواند به سهولت «من» را از «خود» تفکیک کند. به نظر میرسد با مطرح شدن تحلیلی اقنوممحور در بحثهای لویناس، او بدون آنکه – بتواند– مستقیمن بر تمایز انتولوژیک خدشهای وارد سازد، نوعیِ تعالیِ صوری را بر مفهومِ وجود غلبه میدهد. اما از سوی دیگر نخ تسبیحِ همه نسبتهایی که مطرح میشود، « دیگری» است، دیگریای که در دیگر بودنش چنان دسترسناپذیر میشود که با آیرونیِ سهمناکی به سولیپسیسمِ دهشتناکی فرو میافتیم. اشارههای مکرّر به آینده( آیندهی اصیل)، دیگریِ مطلقی که با مرگ، اروس و پدرانگی « مصداق مییابد»، چون با الغای بی سر و صدای مفهوم وجود همراه اس�� نمیتواند با زمانمندیِ دازاین هیچ نسبتِ وثیقی برقرار کند و بدینترتیب در قسمی بیبنیادیِ دلبخواهی رها میشود.