My first Agatha christie book. I would say that it was beyond what I hope, more than the credit that I was ready to give before reading it. considering that I don't have a lot of interest in mystery novels, Christie was able to entice me to read one (this one) non-stop. but the most impressive aspect of her work in this book has to be her undoubtably perfect writing.
storywise: this is a mediocre piece, the beginning (as much as it may seem important) is some of the most tedious pages I've ever read! however it becomes extremally better and better.
and in the case of vocabulary: I've learned a lot and enjoyed a lot.
بیشک یکی از برترین و مهمترین آثار مکتوب ایران پیشااسلام را باید یادگار زریران دانست. به نگاه یحیی ماهیار نوابی که نسخه نشر اسطوره این اثر را برگردان کرده. یادگار زریران نخستین نمایشنامه و تعزیه در ایران است. برگردان آموزگار پس از نوابی صورت گرفته و آن ترجمه را هم در بررسی و
برگردان خود دخیل دانسته. تفاوت این ترجمه با ترجمه نوابی فرای از نبود نسخه پهلوی و مقایسه با شاهنامه، در سادهتر بودن و مخاطب عموم قرار دادن است. بیشک در ذهن مخاطب مطالعهگر این روایت تلمیحاتی به داستانهای اسلامی ایجاد میکند که خالی از لطف نیست. ولیکن همچنان از نظر صاحبنظران نسخه نوابی بهترین برگردان این اثر است.
زندگی زرتشت ابعاد اساطیری فراوانی دارند که در کتب گوناگونی با تغییرات و دگرگونیهای جالبی ذکر شده. این کتاب بیشک برترین بررسی در مورد این نوشتههاست (از جمله دینکرد های پنجم، نهم، هفتم، زادسپرم، زراتشت نامه و...). تفضلی و آموزگار با دقت و بررسی والایی این منابع را با ترتیبی بهینه و فکرشده قرار دادند. بگونهای که دشواری خوانش متن برای فرد غیرمتخصص فرای مقدمهای که دو مولف در جهت شرح کتاب و موضوع مورد مطالعه قرار دادهاند نمیرود. و نگاه و ذهن مخاطب به سرعت با مفاهیم آن همراهی مییابد و سرعت خوانش بنا به همین عادت کردن به روایتها و متن افزایش مییابد.
از مهمترین نکات کتاب (درصورت توجه به قدمت هر منبع) تغییراتی است که نگارندگان باستانی منابع در روایت زرتشتِ سپیتمان، بنا به دوره خود وارد میکنند.
این کتاب فرای یک روایت تاریخی از زندگی زرتشت است و ذهنیت خواننده را با دنیای روایی دین زرتشتی آشنا میکند. و مباحثی همچون ماهیت امشاسپندان که در یک تعریف آکادمیک دشوار مینماید در این روایات به خوبی به مخاطب انتقال مییابد. در یک قیاص ناقص میتوان این روایات کتاب را به روایات قرآنی درباره پیامبران، خلقت، و ملائکه تشبیه کرد. که مفاهیم فرهنگی متعددی از دین را به دین باوران انتقال میدهند.
این کتاب را به تمامی علاقهمندان به مطالعات زرتشتی و صدالبته زرتشتی پژوهان و ایرانشناسان توصیه میکنم.
باید بیشتر بیاندیشم تا بتوانم توضیحات بهتری ارائه کنم.
ولیکن نقدا میتوانم بگویم:
تولستوی به خوبی در آرامی داستان مرتبا باعث میشد تا با خودم بگویم: “عجب” و نظرم را راجع به شخصیتها، باورها، روایت داستان و در نهایت خود تولستوی مرتبا تغییر میداد. از همه قشر خوب گفت و بر همه تاخت و در نهایت کاری کرد تا تک تک شخصیت های داستان را همانگونه که خودش میخواست با همه بدیها و خوبیهایشان صمیمانه دوست بدارم.
رستاخیز نه تنها رستخیز دیمیتری نخلیدف است، بلکه میتواند رستاخیز خواننده کتاب باشد.
دومین بهرهای که از این کتاب بردم فضاسازی زیبای او از روسیه قرن نوزده بود.
و بهترین نقل قول آن: “چرا یک انسان به خود اجازه میدهد که انسان دیگری را مجازات کند؟” بود.
زیبا، سبک، مبهم وصدالبته هدفمند.
از دو نظر میتوان این فیلمنامه را ستایش کرد و از دو نظر میتوان آن را مذمت کرد.
نخست اینکه: در نحوه گذر از یک صحنه و سکانس به دیگری نوآوری شدید به چشم میخورد، در خوانش فیلمنامه این نوآوری بشدت جذاب و کارآی بنظر می آید با اینحال امکان اجرای آن در عمل (رخشاره/فیلم) بنظر ممکن نمی آید. (از آنجا که نقد باید صرفا بر اثر پیش رو که یک فیلمنامه است وارد شود این نکته را یک قوت در نظر می گیرم.
دوم: سبکی در عین سنگینی. داستان در حین حال که با حداقل اطلاعات ارائه می شود و جلوی سردرگمی مخاطب را می گیرد (بجز نام نزدیک برخی از شخصیت ها) اشارات و تصویرسازی های دقیقی دارد که فرای از مفهوم اطلاعات تاریخی- فرهنگی و حتی سیاسی ژرفی را در خود جای داده.
و اما دو نکته ضعف (ضعف در چم و معنای آنکه امکان بهره بردن بیشتر در آن دیده میشد و پتانسیل بالاتری بنظر می آمد که شاید بکار رفته نشده)؛ یکم: سرعت و سبکی داستان با تمام قوتی که به آن میدهد ضعفی را نیز به همراه دارد و آن عدم جا افتادن هدف نویسنده (بهرام بیضایی) است، آنچه که میخواهد مخاطب به آن باور برسند به چند علت سترون و عقیم می ماند. پایان بندی و تعریف غیر خطی (نان لینیر) در عین حال که از نکات قدرت آن هستند یک سردرگمی خاصی در مخاطب ایجاد میکند که نتیجه نهایی را تا حدی بی اثر می کند. با اینحال جالب است که عدم بومی بودن شخصیت های اصلی ابدا در این کم شدن اثر داستان تاثیر گذار نیست. شخصیت های اصلی به طرز عجیبی در عیب غیربومی بودن بسیار آشنا و نزدیک احساس میشوند.
ضعف دوم: شاید نامش را ضعف نتوان گذاشت و شاید مخاطب خاصی برای فیلمنامه مد نظر بوده، ولی هدف پنهان فیلمنامه توسط دغدغه شخصیت اصلی بشکلی گم (اور شادو) میشود و خواننده ای که آشنایی نسبی ای با آنچه نویسنده (بهرام بیضایی) قصد دارد تا بیان کند نداشته باشند، از درک و فهم آن ممکن است بی نسیب بماند.
در پایان باید گفت با توجه به امتیاز اعطا شده، فیلمنامه ارزش خواندن دارد و در ذهن تا مدت چشم گیری باقی خواهد ماند. توصیه میشود
کتاب برای آنان نوشته شده که پیش از این هیچ گونه منبعی در رابطه با ملیگرایی و ناسیونالیسم را مطالعه نکرده اند. مباحث ساده، پرتکرار و در جهت بسط نگرش نویسنده (فخرالدین عظیمی) است. و متن بیش از آنکه به عنوان غلط انداز آن (هویت ایران) ارتباط داشته باشد وفادار به زیر عنوان خود یعنی “کاوش در نمودارهای [تاریخ معاصر] ناسیونالیسم: دیدگاه مدنی” است.
و همانگونه که حمید احمدی در نشست نقد و بررسی این کتاب ذکر کرد، اگر این کتاب به زبان انگلیسی بود و سپس به پارسی برگردان شده بود، نگارش آن توجیهپذیر است، وگرنه برای مخاطب فارسی زبان مطالب آن تازگی ندارد.
عظیمی در کتاب نوع خاصی از ناسیونالیسم را دارای حقانیت میخواند و سیصد و هفتاد صفحه سرشار از نقل قول و اشارات دیگر اندیشمندان (غیرمعاصر) را صرف تفسیر و بیان نظر خود میآورد.
کتاب در زمستان 1399 به چاپ رسیده ولی عاری از هرگونه بررسی نظرات اندیشمندان ملی حال حاضر است. تمام اشارهای که به اشخاصی همچون سیدجواد طباطبایی میشود فرای یک ذکر نام در شمار باورمندان به ناسیونالیسم فرهنگی نیست. (صفحه 295)
به اندازهای تلاش در جهت میانهروی و عدم سوگیری دارد که نتیجه خواننده از اندیشه عظیمی جز منفعل بودن نخواهد بود. چیرگی او به اندیشههای نظریه پردازان و اشخاص کلیدی تاریخ ملیگرایی ایران مثال زدنی است اما چشمپوشیاش از نمود ملیگرایی و ناسیونالیسم در ایران (حال به علت آنکه آگاه نبوده ویا این نمودها را مغایر با برداشت خود از ملیگرایی میدانسته) موجب شده تا کلامش برای جوان ایرانی اکنون، برخلاف آنچه بنظر میآید گمان نویسنده بوده، کارآیی نداشته باشد.
خوانش این کتاب از دیدگاه من تنها برای آشنایی با نظرات شماری از اندیشمندان ملی دوره مشروطه تا انقلاب مناسب است.
دو فصل نخست کتاب برای خواننده ایرانی کمی آشنا با تاریخ ایران و زندگی کوروش کفایت خواهد کرد. این دو فصل تمامی استنادات قرآنی بر ذوالقرنین بودن کورش را ارائه می کند. استناداتی که جای سوال و ایراد باقی نمی گذارد.
فصول بعدی که به مستندات تاریخ ایران، زندگی کورش و بعضا مذهب زرتشت می پردازد بنا بر محدودیت اکتشافات باستان شناسی در زمان نگارش کتاب کمی قدیمی و بعضا نادرست هستند.
با اینحال نظریه ابولکلام آزاد به قدرت خود باقی است و این کتاب همچنان به عنوان منبع اصلی برای پاسخ به پرسش آنکه ذوالقرنین کیست شناخته می شود.
دلایلی که نوشتههای سیدجواد طباطبایی مورد مطالعه همهگیر قرار نمیگیرند بسیار است. از جمله آنکه مطالب مذکور او پشتوانهی ژرفی در محافل علمی ایران ندارد. پس این دشواری را بر دوش خواننده ایجاد میکند که انبوهی از نوشتههای او را دست کم در آغاز با کندی و پر از پرسش مطرح شده در ذهن خود بخواند.
روشهای گوناگونی برای خوانش مطالب پربار دکتر طباطبایی وجود دارد، یک راهکار خوانش بر اساس زمان انتشار اثر (مقاله و کتاب) است. به عنوان نمونه “تاریخ اندیشه سیاسی در ایران” پیش از کتاب پیش رو نوشته شده و در جای جای این کتاب اشاراتی به آن کتاب وجود دارد با اینحال مطالب “تاریخ اندیشه سیاسی در ایران” بصورت خلاصه و با کلامی رسا تر دوباره در این اثر تکرار میشود. پس لزوم خوانش کتاب مذکور پیش از این اثر را بر میدارد. اتفاقا بنظر من بهتر است تا این اثر، یعنی “خواجه نظام الملک طوسی، گفتار ...” پیش از دیگر آثار طباطبایی مورد خوانش قرار گیرد. زیرا نه تنها چکیدهای از مبانی تاریخی است که در کتابهای مقدماتی خود از جمله تاریخ اندیشه تلاش دارد تا بیان کند. بلکه بن مایههای اندیشه ایرانشهری که مبنای نظریات طباطبایی است را نیز بیان میکند.
متن دشوار کتاب شوربختانه بسیاری را از خوانش این اثر بازمیدارد، ولیکن لاجرم برای بیان چنین مباحثی، چنین بیانی نیاز است.
همانطور که در توضیحات کتاب ذکر شد. بیش از آنکه درباره اسطوره باشد درباره نظریات گوناگون از اندیشمندان گوناگون و بر مبناهای مختلفی همچون علم، روانشناسی، دین و... است. برای دانشجویان یا علاقهمندان به مطالعه تخصصی در زمینه اسطوره این کتاب بیشک بسیار مفید است. با اینحال چند نکته باعث شد تا آنرا نپسندم و در هدفی که داشته موفق ندانم. نخست برگردان نهچندان روان و سلیس آن؛ که در همراهی با چاپ عجیب نشر آن که جیبی است. باعث شده تا کتاب برای دانشجویان رشته هم دشوار باشد و مفاهیم آن فرار. همچنین بنظر بهتر بود تا بجای آنکه سگال فصلبندی را بر اساس زمینهها قرار دهد بر اساس افراد قرار میداد. زیرا نامهای آشنا در فصلهای مختلف مکررا تکرار میشوند. و بر خلاف نیت نویسنده که جا انداختن مفهوم اسطوره در زمینههای مختلف بوده بیشتر باعث شده تا نظرات اندیشمندان مختلف جا بیافتند. پس نیازی به لقمه به دور سر چرخاندن نبود.
این رو برای کارگاه پارادایم و چارچوبهای نظری خواندم، پس تمرکز بیشتر بر روی اینکه سازکار نظریای که نجمآبادی برای اثبات مدعیاتش میآورد چیست پیاده بود. از این نظر میتوانم مختصر بگویم: بسیار مفید و عالی.
نحوهبیان و نویسندگی جذاب و بدیع بود. ماجرا برای بسیاری (به خصوص خانمها) شدیدا محسورکننده بود.
ولیکن دو مسئله باعث شد خیلی کتاب مورد پسندم نباشد: نخست همین بدیع بودن بیان که گاهی بنظر میآمد که بیشتر درحال خواندن داستانیم تا کتابی در زمینه علوم اجتماعی.
دیگری اینکه شدت نگاه زنمحورانه و فمنیستی نجمآبادی برخلاف ادعا پنهان نبود. و همانطور که استاد این کارگاه (دکتر جبار رحمانی) اشاره کرد: خود نجمآبادی هم از این انتقاد خود به آثار دیگر که بنظرش یکطرفه حوادث تاریخی را بررسی میکنند بری نیست.
بیشک یک کتاب درسی است. و سطح علمی نویسنده آن (محسن ابوالقاسمی) زبانزد است. با اینحال با کتابی نسبتا قدیمی و فشرده رو به رو هستیم. ص��حهآرایی کتاب حس نامنظم بودن را منتقل و آسانی متن را هرچه بیشتر دریغ میکند. توصیهام برای کسانی که دانشجوی زبانشناسی نیستند خواندن کتاب “آشنایی با تاریخ زبانهای ایرانی” از “کوروش صفوی” است. چکیدهای که این کتاب که نسبتا بروزتر هم هست.
این کتاب بیشک یکی از برترین نوشتههایی است که درباره اساطیر و باورهای ایرانی نوشته شده.
هینلز به خوبی درصدد ایجاد یک دیباچه و ورودی در باورهای ایرانیان برآمده. کتاب اشارات فراوانی به انواع اندیشههای آفرینش و مذهبیای که در ایران باستان وجود داشتند میکند با اینحال این نکته که “بنیان جهانبینی ایران کهن بر باورهای مزدیسنا تکیه دارد” را نمیتواند رد کند. هینلز در این کتاب صرفا به یک بیان توصیفی بسنده نمیکند و پس از بررسی صور گوناگون اسطورهها و آوردن نظرات اندیشمندان گوناگون درباره آنها، نگاه خود را مستند ابراز میکند. تلاش او عبور از صرف اسطوره است؛ در تلاشی اسطورهشناسانه به دنبال دستیابی به تاثیرات باور به اسطورهها و آئینها است.
بیان کتاب و برگردان آموزگار-تفضلی از آن، بسیار روان و ساده است و خواننده در اندک زمانی با آن ارتباط میگیرد. تکرارهایی که در متن بکار رفته در جهت یادآوری موضوعات ذکر شده هستند و ابدا در هیچکجای آن احساس خستگی به خواننده نمیدهد. تنها مسئلهای که میتواند خوانش متن را دشوار کند، نکات دستوریای است که به سبب زبان مقصد ممکن است برای خواننده پارسی زبان آشنا نباشد.
در باب تفاوت بین کتاب و فیلم Fellowship of the ring
کتاب ها همواره با فیلم های اقتباسی از اونها تفاوت دارند. در اینجا هم همینطوره با اینحال پیتر جکسون یک تالکین فن خراب بود و تمام تلاشش رو کرده بود که بشدت به داستان اصلی و نحوه داستان سرایی تالکین وابسته بمونه و تنها قسمت هایی همچون tom bombadil رو حذف کرده.
با وجود اینکه تام بامبدل یک فصل کتاب به نامشه و در سه-چهار فصل حضور داره ولی به گفته خود تالکین در اصل داستان تاثیر مستقیم نداره و بگونه ای یک ماهیت فلسفی است (یعنی تالکین میخواد یک پیام ماورای داستان خودش رو بگه) که ذهن خود تالکین رو هم درگیر کرده بود.
همچنین بخش های کوچکی اینطرف و اونطرف و فصل Barrow-downs توی فیلم نیست.
در باب شخصیت ها
داستان تالکین بشدت به اصطلاح “آدمها رو تو سفر میشناسی” پایبنده. داستان روایت منده و سوم شخص. با اینحال افکار شخصیت ها به خصوص فرودو بگینز که شخصیت اصلی است به خوبی تفسیر میشه. با اینحال بر خلاف فضا سازی داستان هایی همچون نغمه آتش یخ (نخوندم) در ژرفای فکر شخصیت ها نمیره. چون این شخصیت ها نیستند که معمای داستانند. بلکه واکنششون به شرایط دژخیمه که مد نظره و هر کدام در ماجراجویی و سفر پیش روی خود (دست کم در Fellowship of the ring) و خطرهای پیش روشون خودشونو نشون میدن. دوستی ها شکل میگیره، پرده ها کنار میره، نیت های شوم دیده میشه و افراد مشکوک بعضا محبوب میشن و وارونه این.
در باب دنیا سازی
“چی بگم که هرچی بگم کم گفتم” زیبایی دنیاسازی تالکین رو کنار بگذاریم از توصیفاتش رهایی نیست، اگر بگم پنجاه درصد کتاب توصیف فضاست بزرگنمایی نکردم. به زیبایی میشه حس کرد که تالکین تک تک لحظاتی که روایت میکنه رو قبلا در ذهن دقیق مجسم کرده و به طرز عجیبی براش مهمه، اینکه راهی که ازش میرن چجوریه، درخت ها، کوه ها، آثار طبیعی و انسانی همه و همه توصیف میشن.
در باب نویسندگی
نخستین چیزی که به نظر میرسه حرکت “Ticking Clook” تالکینه. دنیای کتاب به مراتب از دنیای فیلم کندتر پیش میره. در فیلم ماه ها حرکت رو به ده ساعت کاهش دادند. با اینحال در جای جای کتاب یک حس “بدو دیره” به خواننده داده میشه. هیچ جای داستان این حس دست از سر خواننده بر نمیداره. با اینحال تالکین با مهارت تمام حواسش بوده که میان دویدن ها، فرار ها و نگرانی و دغدغه ها، لحظه های آرامش و رهایی بذاره، بهترین نمونه اش حضور در lothlorien ه.
در باب شعر
بنظرم تنها دلیل و کافی ترین دلیل برای اینکه توصیه کنم کتاب رو در صورت امکان به انگلیسی بخونید همینه. تالکین دکترای زبان شناسی داشته، به زبان انگلیسی (جدید و قدیم) تسلط کامل و ادبیاتش در عین راحتی (به مراتب راحت تر از جورج آر مارتین) دقیق و ادبیبانه است.
اگر اشتباه نکنم بجز دو سه فصل از 22 فصل کتاب اول همه فصول دستکم، یک شعر در خودشون دارند (گاهی کوتاه، گاهی بلند) گهگاهی بیشتر از یکی.
شعر ها با وجود اینکه اگر نفهمید اصل داستان رو خراب نمیکنه، lore و ژرفای دنیای تالکین رو بشدت روشنتر میکنه. گاهی برای چند صفحه روایت های داستان (از رخدادهای تاریخی middle-earth) بصورت شعر میاد.
شخصیت های دنیای تالکین بدون شوخی و تمسخر و با جدیت به شعر جایگاه ویژه ای میدن در حدی که در rivendell تالاری مربوط به شعر خوانی هست. و شاعران جایگاه ویژه ای دارند (این بخش رو به عنوان یک انسان امروزی برام درکش سخت بود ولی به عنوان یک ایرانی آشنا) کاراکتر ها نه تنها به شعر ارزش میدن بلکه با جان دل گوش میسپارند و تلاش در جهت شاعری میکنند و اوج قدرت تالکین جایی خودش رو نشون میده که میتوانید حس کنید که مثلا فلان شعر ضعیف از بیلبو بگینز نمیتونه باشه.
جالبتر برای من اینکه حس میکنم در دوره ای که این کتاب نوشته شده نه دنیای فانتزی اینقدر پذیرفته بوده و نه این روش خاص از [فانتزی] نوشتن. ولی تالکین نوشت و موفق شد.
در باب توصیه به خواندن
این کتاب رو به دو قشر تنها توصیه میکنم
1) کسانی که یک کتاب رو نیمه راه رها نمیکنند، مهم نیست به دنیای فانتزی علاقه دارید یا نه، اگر از این دست هستید بخونید. چون حتی اگر پسندتون نباشه Book(بخش) دوم که برسید کتاب رو زمین نخواهید گذاشت.
2) به علاقهمندان دنیای فانتزی یا هرکس که میخواد لحظه ای از خواندن کافکا و کامو و اورول و آل احمد و... رها بشه شدیدا توصیه میکنم این کتاب رو بخونید. اگر نخستین کتاب فانتزی تون باشه مورد بهتری مد نظر ندارم (مگر اینکه شاهنامه رو فانتزی حساب کنید که البته ایرانیان امروزه نه توانایی کافی و نه رمق برای شاهنامه خوانی ندارند) اگر نخستین کتاب فانتزیتون نیست “نمیدونید چه چیزی رو از دست دادید”!